مقدمه
MS یک اختلال مزمن التهابی در دستگاه اعصاب مرکزی میباشد که پاتولوژی آن به لنفوسیتهای اطراف عروقی نسبت داده شده است. در این بیماری، لنفوسیتهای اطراف عروقی به صورت ناخودآگاه فعال شده و موجب تخریف غلاف میلین سلولهای عصبی میشوند (1). بنا بر تخمینهای ارائه شده، شیوع این بیماری، 3/29 نفر در هر 100000 تن است که 5/16 مرد و 8/44 زن را در هر 100000 نفر مبتلا میکند. نرخ بروز این بیماری در مردان و زنان به ترتیب برابر با 2/1 و 2/48 در هر 100000 نفر برآورد شده است (2). ایران در زمینه ابتلا به بیماری MS در میان 10 کشور اول دنیا قرار دارد (3).
به عنوان یک بیماری خودایمنی، MS فشار جسمانی عمدهای را به صورت نشانههای درد و خستگی بر بیماران وارد میکند (4). اگرچه پاتوفیزیولوژی خستگی در این بیماری ناشناخته میباشد؛ اما این علامت در این بیماری بسیار شایع بوده و حدود 80 درصد از بیماران به آن دچار هستند. این معضل میتواند بر توانایی بیمار در زمینه کار، فعالیت بدنی و فعالیتهای اجتماعی تأثیر بگذارد و افسـردگی در این بیماران را به واسطه خستگی روانی تشدید نماید (5،6). خستگی در MS ترکیبی از چندین عامل از جمله درگیری سیستم عصبی مرکزی و نیز عوامل روانشناختی میباشد (7). علاوهبراین، درد نسبتاً مداومی که در این بیماری وجود دارد باعث ناتوانی بیشتر این بیماران میشود. نهتنها عوامل زیست پزشکی؛ بلکه نحوه تفکر درباره درد، احساسات پس از درد و رفتارها، تأثیر بسیار زیادی بر شدت درد این بیماران دارد که این مهم، مدیریت زیستی- روانی آن را توجیه میکند (1،4).
به طور کلی، یکی از مهمترین زمینههای مرتبط با تجربه مشکلات جسمانی از جمله خستگی و درد در بیماران مبتلا به MS، به استرس مربوط میشود که نقش مهمی در تحریک شیوع حملات MS و بدتر شدن علائم دارد (8). شواهد پژوهشی حاکی از آن هستند که هرچه رخدادهای استرسزا و فشار روانی بیشتر باشد، احتمال ابتلا به انواع اختلالات روانی و جسمانی بیشتر خواهد بود (9)؛ به عنوان مثال، اختلال در زمینه شناختی و عملکرد اجرایی در بیماران مبتلا به MS شایع بوده و این تغییـرات شناختی با تأثیر منفی بر عملکرد شغلی و روزمره فرد، زمینه را برای افزایش تجربه استرس بیماران مهیا میسازند (10،11). شایان ذکر است که خستگی و استرس ادراک شده به عنوان مهمترین پیشبینهای مشکل کارکردهای شناختی طی مدت دو سال پیگیری شناخته شدهاند (12).
در پاسخ به تجربه استرس، مدل سلامت- سلامتزایی (Salutogenesis)، فرد را حاوی ظرفیتهای مقاومت در برابر استرس میداند که وضعیت سلامت وی را پایدار نگه میدارد (15-13). این نظریه بر آن است که احساس انسجام شامل: روی آوردن به زندگی در سه حالت مفهومپذیر بودن، مدیریتپذیر بودن و معناداری، تعیین میکند که فرد از چه میزان مقاومتی برای پاسخ اثربخش به استرس برخوردار است. بدینترتیب، حس انسجام به فرد کمک میکند تا بهترین رفتار مقابلهای را شناسایی کند و به وضعیت سلامت دست یابد (13). مطالعات گویای آن هستند که حس انسجام در سطوح پایین تا متوسط، پیشبینیکننده مهم تأثیر ادراک شده بیماری پس از دو سال پیگیری در بیماران مبتلا به MS بوده است (16). حس انسجام بالا در بیماران مبتلا به MS، علاوهبراین که با وخامت ادراک شده کمتر از سیر بیماری (17) و محدودیت ادراک شده پایینتر (18) رابطه دارد، با میزان پایینتر خستگی در دو سال پیگیری همراه بوده است (19). با وجود اینکه در برخی از مطالعات نشان داده شده است که درد و حس انسجام به ترتیب از جمله عوامل پیشبین کیفیت زندگی پایینتر و بالاتر هستند (20) و بیماران مبتلا به MS به کمک حس انسجام میتوانند برای درد و خستگی مزمن خود معنایی بسازند و به زندگی با کیفیت بهتر دست یابند (21)؛ اما در پژوهشهای صورتگرفته، کمتر به این سؤال پرداخته شده است که حس انسجام تا چه حد میتواند تسهیلگر رابطه استرس با علائم آزاردهنده جسمانی مانند خستگی و درد باشد؟ در این راستا، مطالعه حاضر با هدف بررسی نقش میانجیگر محافظتکننده حس انسجام در رابطه بین استرس ادراک شده با خستگی و درد در بیماران مبتلا به MS انجام شد.
روش بررسی
طرح پژوهش حاضر مقطعی- تحلیلی بود و به دلیل هدف قرار دادن کاربرد نظریه حس انسجام در بهبود وضعیت بیماران مبتلا به MS در زمره مطالعات کاربردی قرار داشت. این پژوهش طی اردیبهشت تا آذر ماه سال 1398 انجام شد. محل اجرای پژوهش، مراکز خدماتدهنده به بیماران مبتلا به MS در دو شهر تهران و قم بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی بیماران مبتلا به MS ساکن تهران و قم تشکیل دادند. در مجموع، 460 شرکتکننده وارد مطالعه شدند. ابتدا هدف از انجام پژوهش، فرایند شرکت در پژوهش و حق شرککننده برای ورود داوطلبانه و خروج بدون ارائه هرگونه دلیلی از فرایند مطالعه به شرکتکنندگان توضیح داده شد. پس از اخذ رضایت آگاهانه از هر شرکتکننده، پرسشنامهها از طریق مصاحبه توسط مصاحبهکنندگان آموزشدیده اجرا شدند. مصاحبهکنندگان شامل دانشجویانی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری روانشناسی یا آموزش و ارتقای سلامت بودند. پژوهشگر در یک دوره فشرده آموزشی، شرکتکنندگان را با شیوه اجرای پرسشنامهها به روش رو در رو آشنا کرد و روند جمعآوری دادهها را تحت نظارت مستمر قرار داد. معیارهای ورود به مطالعه عبارت بودند از: تشخیص مستند شده MS توسط متخصص عصبشناسی، قرار داشتن در دامنه سنی 18 تا 60 سال، توانایی صحبت به زبان فارسی و ارائه رضایت آگاهانه مستقل. بیمارانی که در طول پژوهش تحت هرگونه رواندرمانی قرار داشتند، تشخیص MS برای آنها قطعی نشده بود، ضعف مشهود شناختی و ذهنی داشتند، در طول ماه قبل تحت هرگونه جراحی با بیحسی نخاعی یا بیهوشی عمومی قرار داشتند، از امراض همبود شدید یا مزمن رنج میبردند (مانند بیماریهای روانپریشی و سرطان) و در شش ماه گذشته تجربه طلاق/متارکه یا فقدان بستگان درجه یک داشتند، از فرایند مطالعه خارج شدند. ملاحظات اخلاقی این پژوهش توسط کمیته اخلاق پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی قم با شماره IR.MUQ.REQ.1398.091 به تأیید رسیده است. شایان ذکر میباشد که رضایت آگاهانه از شرکتکنندگان در پژوهش اخذ گردید.
نمونهگیری به روش در دسترس انجام شد و بیماران به صورت داوطلبانه وارد مطالعه شدند. باید خاطرنشان ساخت که با بهرهگیری از نمونهگیری چندمرکزی، ضعف شایع نمونهگیری در دسترس پوشش داده شد تا نمونه مطالعه تا حد ممکن معرف جامعه باشد. برای تعیین حجم نمونه از شاخصهای اندازه اثر مورد انتظار (r)، نوسان قابل تحمل r و سطح اطمینان مطلوب که در مطالعات شبیهسازی به عنوان شاخصهای قابل اعتماد برای تعیین حجم نمونه معرفی شدهاند، استفاده گردید (22). با احتساب حداقل همبستگی r برابر با 17/0 مطابق با مطالعات پیشین (19) و نوسان محافظهکارانه 10/0±، حداقل حجم نمونه برای مشاهده همبستگی مورد نظر در سطح اطمینان 95 درصد، حدود 450 داده معتبر محاسبه شد (22). از میان 460 شرکتکننده ورودیافته به مطالعه، دادههای هشت شرکتکننده پرت شناسایی شد؛ در نتیجه، اندازه نمونه مؤثر به 452 نفر رسید.
پرسشنامه جهتگیری به زندگی که توسط آنتونوفسکی در سال 1987 ساخته شده است، برای اندازهگیری حس انسجام به کار رفت (13،14،23). این ابزار شامل 13 گویه است که حس انسجام را در سه بعد مفهومپذیر بودن (پنج گویه)، مدیریتپذیر بودن (چهار گویه) و معنادار بودن زندگی (چهار گویه) میسنجد. هر عبارت بر مبنای یک مقیاسبندی هفتگانه معنایی سنجیده میشود و نمره کل پرسشنامه بین 13 تا 91 به دست میآید. در مقیاسبندی هفتگانه معنایی، به جای اینکه از مقیاسبندیهای یکسان همانند طیف لیکرت استفاده شود، شرکتکننده برای هر گویه، یک عبارت ویژه را متناسب با وضعیت خود انتخاب میکند؛ به عنوان مثال، گویه 1 درباره اهمیت داشتن وقایع پیرامونی سؤال میپرسد و شرکتکننده از "بهندرت/هرگز= 1" تا "بسیار زیاد= 7" به صورت معکوس به آن پاسخ میدهد؛ اما در گویه 4 درباره زندگی فرد سؤال پرسیده میشود و او از بین "قصد و هدف مشخصی نداشته است= 1" تا "قصد و هدف بسیار مشخصی داشته است= 7" به صورت معنایی، یک پاسخ را برمیگزیند. این پرسشنامه در جمعیت ایرانی دارای روایی و پایایی مناسب گزارش شده است (24). آلفای کرونباخ این ابزار در مطالعه حاضر برابر با 75/0 محاسبه گردید.
از سوی دیگر، از مقیاس استرس ادراک شده که توسط Cohen و همکاران در سال 1983 طراحی شده است، برای سنجش استرس در بیماران استفاده شد (25). نسخه اصلی این ابزار دارای 14 گویه است که میزان استرسی که شخص در طول یک ماه گذشته در زندگی خود تجربه کرده است را میسنجد. ضریب آلفای این مقیاس توسط قربانی و همکاران در سال 2003 در پژوهشی بین فرهنگی برای شرکتکنندگان ایرانی معادل 81/0 و برای شرکتکنندگان آمریکایی برابر با 86/0 گزارش شده است (26). Cohen و Williamson در سال 1988 با بررسی پایایی این ابزار، به یک نسخه 10 گویهای رسیدند که با ارتقای پایایی از آلفای کرونباخ 75/0 به آلفای 78/0، از روایی معتبری برخوردار بود (27). بنا بر گزارش Lee در سال 2012، نسخه 10 گویهای این ابزار در مطالعات متعددی در حوزه بالینی و شیوعشناختی به کار رفته است و روایی معتبرتری را نسبت به نسخه اصلی آن نشان داده است (28). در پژوهش حاضر نسخه PSS-10 مورد استفاده قرار گرفت که نشاندهنده آلفای کرونباخ بالا به میزان 83/0 بود.
علاوهبراین، از مقیاس آنالوگ تصویری برای بررسی خستگی (VAS-F) و درد (VAS-P) ادراک شده در بیماران استفاده گردید که اولین بارHayes و Patterson در سال 1921 آن را معرفی کردند (29). این شاخص به صورت تصویری با استفاده از ترکیب آدمک خندان- خنثی- ناراحت و درجهبندی "0= وضعیت خوب" تا "10= بدترین وضعیت"، در مورد میزان درد و خستگی بیماران سؤال میپرسد. نمره بالاتر به معنای درد یا خستگی بالاتر است. این شاخصها به عنوان شاخصهای متداول اندازهگیری وضعیت روانشناختی بیماران با بیماریهای مزمن از جمله MS شناخته میشوند؛ زیرا به این بیماران کمک میکنند تا به جای تحلیل ذهنی از میزان کیفی/کمی درد یا خستگی خود، از تصاویر آدمکها در کنار یک مقیاس درجهبندی بهره ببرند. این ابزار بر خلاف طیف لیکرت، به طور خاص دارای پایایی آزمون- بازآزمون بالاتر و سوگیری سبک پاسخ (Response style bias) کمتر است (29).
در پژوهش حاضر، تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS 26 در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی انجام شد. از شاخصهای میانگین و انحراف استاندارد برای توصیف دادههای کمی و از فراوانی و درصد برای توصیف دادههای کیفی استفاده شد. آزمون همبستگی Pearson نیز به منظور بررسی همبستگی مرتبه صفر بین متغیرهای پژوهش مورد استفاده قرار گرفت. شرط نرمالیته دادهها براساس شاخص کجی و کشیدگی در بازه (2،2-) برآورد شد (30). برای بررسی اثر میانجیگر، از ماکروی PROCESS نسخه 5/3 برای SPSS استفاده گردید. اثر میانجیگر نیازمند محقق شدن سه شرط است: الف. وجود رابطه بین متغیر مستقل و متغیر وابسته بدون حضور میانجیگر، ب. وجود رابطه بین متغیر میانجیگر با هر دو متغیر مستقل و وابسته به صورت جداگانه و ج. کاهش رابطه بین متغیر مستقل و وابسته با وجود یک اثر غیر مستقیم معنادار (حاصل ضرب ضریب رگرسیونی متغیر مستقل در متغیر میانجیگر و ضریب رگرسیونی متغیر میانجیگر در متغیر وابسته). با توجه به اینکه تخمین سطح معناداری اثر غیر مستقیم بر مبنای آزمون سوبل نامعتبر شناخته شده است، ماکروی PROCESS با استفاده از بوتاسترپینگ، یک فاصله اطمینان 95 درصدی از اثر غیر مستقیم را به دست میدهد و در صورتی که صفر در این فاصله نباشد، معنادار برآورد میشود (31). شایان ذکر است که مدل میانجیگر در دو حالت غیر اصلاح شده (unadjusted) و اصلاح شده (adjusted) با متغیرهای زمینهای جنسیت، تحصیلات، وضعیت اشتغال و طول مدت بیماری ارزیابی گردید.
یافتهها
ویژگیهای جمعیتشناختی و بالینی شرکتکنندگان در جدول 1 نشان داده شده است. میانگین ± انحراف معیار سنی
جدول شماره 1: ویژگیهای جمعیتشناختی و بالینی (452N=) |
||
متغیرها |
تعداد |
درصد |
جنسیت |
|
|
زن |
314 |
5/69 |
مرد |
138 |
5/30 |
وضعیت تأهل |
|
|
مجرد |
132 |
3/29 |
متأهل |
281 |
4/62 |
طلاق/متارکه |
35 |
8/7 |
بیوه |
2 |
4/0 |
تحصیلات |
|
|
زیر دیپلم |
74 |
4/16 |
دیپلم |
166 |
9/36 |
دانشگاهی |
210 |
7/46 |
وضعیت اشتغال |
|
|
بدون شغل |
247 |
7/57 |
شغل پارهوقت |
74 |
3/17 |
شغل تماموقت |
80 |
7/18 |
بازنشسته |
27 |
3/6 |
ادامه جدول شماره 1. |
||
پوشش بیمه |
|
|
دارد |
419 |
4/94 |
ندارد |
25 |
6/5 |
نوع MS |
|
|
عودکننده- بازگشتکننده |
169 |
8/53 |
پیشرونده ثانویه |
31 |
9/9 |
پیشرونده اولیه |
20 |
4/6 |
پیشرونده- عودکننده |
24 |
6/7 |
تعیین نشده |
70 |
3/22 |
طول مدت بیماری |
|
|
زیر سه سال |
330 |
4/76 |
سه سال و بالاتر |
102 |
6/23 |
دادهها به صورت as valid گزارش شدهاند. |
شرکتکنندگان برابر با 36/9±45/38 بود (18 تا 64 سال). بیشتر شرکتکنندگان (314 نفر، 5/64 درصد) مؤنث بودند. بیماری 169 نفر (8/53 درصد) از آنها عمدتاً از نوع عودکننده- بازگشتکننده بود و 243 نفر (7/53 درصد) از آنها در سطوح
ناتوانی بهنجار تا خفیف قرار داشتند. میانگین نمرات متغیرهای پژوهش در جدول 2 نشان داده شده است.
در جدول 2، ماتریس همبستگی بین متغیرهای پژوهش نشان داده شده است. با توجه به نتایج، استرس ادراک شده (001/0>P، 39/0=r) و حس انسجام (001/0>P) رابطه نسبتاً بیشتری با خستگی داشتند. بین استرس ادراک شده و حس انسجام نیز رابطه مثبت و متوسط وجود داشت (001/0>P، 59/0=r).
نتایج آزمون میانجیگر در شکل 1 نشان داده شده است. در مدل خستگی، اثر کل استرس ادرک شده (001/0>P، 39/0=C) به یک اثر مستیم معنادار (001/0>P، 30/0=c’) کاهش یافت و حس انسجام توانست با یک اثر غیر مستقیم معنادار ((15/0، 03/0)، 09/0-=ab) تا یکچهارم از تأثیر مخرب استرس ادراک شده را کاهش دهد. در مدل درد نیز این الگو تکرار شد؛ به طوری که اثر کل معنادار استرس ادراک شده (001/0>P، 30/0=C) به یک اثر مستیم معنادار (001/0>P، 23/0=c’) کاهش یافت و حس انسجام توانست با یک اثر غیر مستقیم معنادار
جدول شماره 2: آمارههای توصیفی و ماتریس همبستگی Pearson بین متغیرهای پژوهش (452N=) |
|||||||||
|
متغیرها |
آمارههای توصیفی |
Pearson ماتریس همبستگی |
||||||
میانگین |
انحراف معیار |
کجی |
کشیدگی |
1 |
2 |
3 |
4 |
||
1 |
استرس ادراک شده |
78/2 |
72/0 |
02/0- |
62/0- |
1 |
|
|
|
2 |
حس انسجام |
17/4 |
99/0 |
12/0 |
40/0- |
59/0* |
1 |
|
|
3 |
درد |
52/3 |
90/2 |
32/0 |
99/0- |
30/0* |
25/0-* |
1 |
|
4 |
خستگی |
09/5 |
52/2 |
14/0- |
52/0- |
39/0* |
33/0-* |
46/0-* |
1 |
*P<001/0 |